سلام به دوستای گلم آتریسا جون خاله بهت تبریک میگم چون پسر خالت ایلیا یا قول خودت داداشیت به دنیا اومد ... خیلی از اومدن ایلیا خوشحال بودی و دوست داشتی ببینیش اما نگهبان بیمارستان که یه پیرمرد بود و خیلیم بد اخلاق بود نمیذاشت تو بری داخل اما خانواده های دیگه یواشکی بچه هاشونو میبردن داخل و منم کلا با پیرمرده در حال دعوا افتادن بودم چون حسابی اعصابمو خورد کرده بود و بلاخره تونستم تو رو ببرم که ایلیا رو ببینی ، تویی که از مامانت جدا نمیشدی از اومدن ایلیا انقدر خوشحال بودی که یه نصف روز رو پیش پدر جون موندی ... خب دیگه حالا بریم سراغ عکسای آتریسا و ایلیا : ا اینج...